۵ سال است ازدواج کردم. همسرم آدم خوب و سر به راهی است. خانواده ام در شهر دیگری زندگی می کنند و چون دلبستگی عاطفی زیادی به آنها داشتم، پس از ازدواج، دل کندن از شهر و دیار و خانواده برایم خیلی سخت بود.

شوهرم در یک شرکت دولتی کار می کرد و بعضی از شب ها شیفت می ماند و صبح ها که از سر کار به خونه بر می گشت، از فرط بی خوابی و خستگی تا ظهر می خوابید و حتی با من هم زیاد صحبت نمی کرد. مجبور بودم کارها و خرید منزل را خودم به تنهایی انجام بدم.

بعد از ۵ سال نتوانستم با کار شوهرم کنار بیایم. بعضی شب ها خیلی فکر و خیال می کردم و از ترس سرم را زیر پتو می کردم و می خوابیدم. هرچند که خواب راحتی نداشتم و تا صبح کابوس می دیدم، ولی چاره ای نبود.

نه تفریح و نه سرگرمی …کم کم داشتم قاطی می کردم. از مجبوری با گوشی خودم را سرگرم می کردم و بی هدف در شبکه های اجتماعی دور می زدم. دوست داشتم یک اتفاق خوب برایم بیفتد و زندگیم را از این یکنواختی نجات بدهد.

شوهرم از لحاظ عاطفی برایم وقت نمی گذاشت و همین امر مرا تبدیل به یک زن افسرده و غمگین کرده بود. در یک گروه تلگرامی عضو شده بودم. یک روز به صورت خیلی اتفاقی در این گروه با یک آقایی به نام فرهاد آشنا شدم.

فرهاد در صفحه شخصی ام به من پیام داد و بدون اینکه بپرسد متاهلم یا نه، ابراز علاقه کرد و از آن روز به بعد با پیام های عاشقانه اش، احساسات مرا تحت تاثیر قرار داد. انگار او هم می دانست من تنها هستم و نیاز به یک همصحبت دارم.

عقلم را باخته و حسابی خودم را درگیر این رابطه کرده بودم. رابطه مجازی و عاطفی با این آقا من را حسابی وابسته کرده بود. دیگر شب ها نمی ترسیدم و ناراحت نبودم که شوهرم کمتر به من رسیدگی می کند؛ چون فرهاد در عوض همه کمبودهایم را جبران کرده بود و این مرا دلگرم می کرد.

رابطه مجازی را به دنیای واقعی ام کشانده بودم و یک شب که شوهرم شیفت کاری اش بود و فرهاد از نبودش اطلاع داشت، زنگ خانه به صدا درآمد. از چشمی نگاه کردم؛ ناباورانه فرهاد را دیدم که پشت در ایستاده و منتظر است تا در را باز کنم. با ترس و لرز در را باز کردم و فرهاد را به داخل خانه راهنمایی کردم و آن شب را با هم بودیم که این رابطه منجر به خیانت شد.

بار اول خیلی عذاب وجدان داشتم؛ ولی هر چه زمان می گذشت، این امر برایم عادی تر و روابطم با فرهاد بیشتر، اما در عوض فاصله من و شوهرم سردتر می شد و حتی با هم صحبت هم نمی کردیم.

اینکه می گویند آفتاب پشت ابر نمی ماند، بی راه نیست. یک شب که همسرم شیفت بود، با خیال راحت منتظر آمدن فرهاد شدم. او همراه ۲نفر از دوستاش به منزلم آمده بود. هرچقدر مخالفت کردم، گفت یک ساعت می نشینند و زود می روند؛ من هم قبول کردم. پس از نیم ساعت، فرهاد مرا به داخل اتاق خواب کشاند و گفت حرف خصوصی دارد که نمی خواد دوستانش متوجه بشوند.

در را بستم. رفتار و حرکاتش مشکوک بود. به پشت سرم که برگشتم، متوجه حضور دوستان فرهاد شدم؛ تا خواستم اعتراض کنم، یکی از آنها گفت: “فرهاد شرط را باختی!” انگار مهر خاموشی بر لبانم زده بودند. توان داد زدن نداشتم. نامردا سر من شرط بندی کرده بودند. از ترس اینکه همسایه ها متوجه نشوند، حرفی نزدم. تهدیدم کردند که اگر صدایم درآید، آبرویم را می برند.

متاسفانه یکی از همسایه ها به رفت و آمدهای من مشکوک و متوجه حضور ۳مرد غریبه در منزلم شده بود. برای همین به پلیس زنگ زده و پلیس هم مرا به جرم رابطه نامشروع با آن ۳نفر دستگیر کرد. نمی دانم چطور در چشمان شوهرم نگاه کنم. خیلی پشیمانم. به خاطر هوس زندگی ام را باختم.

سخن کارشناس

سروان نساء ایزانلو کارشناس ارشد مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان شمالی، در این باره می گوید: خانواده یک نهاد مقدس است. ازدواج و تشکیل زندگی زناشویی دارای ارزش و جایگاه ویژه ای است که یکی از اصول زندگی مشترک، پایبندی، تعهد و وفاداری زوجین در قبال شریک زندگی است. متأسفانه گاهی شاهد زیر پا گذاشتن این تعهد از جانب یکی از زوجین هستیم که در بسیاری از موارد به از هم پاشیدگی ارکان زندگی می انجامد.

خیانت و روابط فرا زناشویی به معنای شکسته شدن پیمان ازدواج و بدین معنی است که به موجب آن، یکی از طرفین به صورت پنهانی قوانین و تعهدات زناشویی را زیر پا نهاده و با فردی جز همسر خود رابطه پنهانی و عاطفی برقرار می کند. در برخی مواقع، هم فرد خیانت کننده و هم فرد خیانت دیده دچار آسیب می شوند که نتیجه آن، از هم پاشیدگی زندگی زناشویی است.

علل و عواملی مانند: حس تنوع طلبی، سردی روابط، خلاءهای عاطفی بین زوجین، ازدواج های اجباری انتقام گرفتن، برآورده نشدن نیازها و انتظارات زوجین و عدم پاسخگویی به نیازهای جنسی یکدیگر، در بروز خیانت دخیل اند./

نویسنده: مهدی شکوهی، خبرنگار پایگاه خبری پلیس استان خراسان شمالی